بشر برای پختن غدا و گرم نگاهداشتن خود نیاز به افروختن آتش پیدا کرد. همین نیاز منشا اختراع کبریت گردید. غارنشینان به وسیله سنگ چخماق جرقه ای پدید می آوردند و امیدشان این بود که با آن برگهای خشک را آتش بزنند.
بشر برای پختن غدا و گرم نگاهداشتن خود نیاز به افروختن آتش پیدا کرد. همین نیاز منشا اختراع کبریت گردید. غارنشینان به وسیله سنگ چخماق جرقه ای پدید می آوردند و امیدشان این بود که با آن برگهای خشک را آتش بزنند.
مانیتور یا صفحه نمایش متداولترین دستگاه خروجی بوده که از آن برای نمایش اطلاعات استفاده میگردد و دارای انواع مختلفی است . یک صفحه نمایش مانند تلویزیون ها می تواند رنگی یا تک رنگ باشد .
شنیده ایم که می گویند هر کس روزی یک سیب بخورد، دیگر نیازی به دکتر پیدا نمیکند. اما 8 لیوان آب در روز چه نفعی برای ما دارد؟
میل به خوردن نمک یکی از اسرار شگفت انگیز طبیعت است. چنین تمایلی ، هم در نهاد بشر وجود دارد و در نهاد دیگر حیوانات. اکنون هزاران سال است که بشر پیوسته نمک را مصرف می کند و برایش ارزش بسیار قائل است.
هنگامی که به موجودات زنده ای که از ما خیلی کوچکترهستند می نگریم ، بسیاری از ما تصور می کنیم که آنها باید فاقد اندام هایی باشند که ما داریم. موجودی به کوچکی یک حشره ،چطور می تواند قلب داشته باشد؟چطور می تواند خون و دستگاه گردش خون را در بدن کوچک خود داشته باشد؟
حدود ۵۰۰ سال پیش در یکی از معدنهای کمبرلند انگلستان گرافیت پیدا شد. گویا در همان موقع مداد خام از گرافیت ساخته شده باشد.
نمیدانید از همین نور نصف و نیمه و بیرمق چه کارها برمیآید؟ شاید فقط زیر تیغ و برق آفتاب یادتان بیفتد که به داد پوستتان برسید و موقع سوز و سرمای زمستان، فقط دنبال یک جای گرم برای باز کردن یخ دست و پایتان باشید.
آنتی بیوتیک ها ازجمله داروهایی هستند که در پزشکی جدید بیشترین تجویز را دارند. آنتی بیوتیک ها با کشتن یا آسیب رساندن به باکتری ها، بیماری را بهبود می بخشند.
دیشب خیلی خندیدیم، خدا به خیر بگذرونه. معمولا وقتی زیادی بهم خوش میگذره بلافاصله روزگار تلافیشو سرم در میاره.
گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود
گاهی نمیشود که نمیشود
گه جور میشود خود آن بی مقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور میشود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود
گاهی گدایِ گدایی و بَخت با تو یار نیست
گاهی تمام شهر گدایِ تو میشود
گاهی تمام آبیِ این آسمانِ ما
یکباره تیره گشته و بی رنگ میشود
گویی به خواب بود جوانی مان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر میشود
توی بنگاه نشسته بودیم و از شیشههایِ بخار گرفته سعی میکردیم عبورِ مبهمِ آدمها رو تماشا کنیم که دوتا مرد اومدن داخل، یکی مُتشخص و خوش صحبت و اون یکی لاغر، کم حَرف و شایدم معتاد. برادرِ خوش صحبت سعی میکرد تو این آشفته بازار یه خونه با قیمتِ مناسب برای برادرش پیدا کنه. هرچی قیمتهایِ نجومی رو یکی یکی واسش میگفتیم "کم حرف" به سمت در خروجی نزدیکتر میشد، تا اینکه چند دقیقهی آخر چسبیده بود به شیشهی بخار گرفته. وقتی کارشون تموم شد و چیزی هم براشون پیدا نشد هر دو رفتن و روی شیشهی بخار گرفته نوشته شده بود "EBI".
خیلی دلم میخواست بدونم توی اون وضعیت کدوم آهنگ اِبی رو زمزمه میکرد…
دیروز بَرف پاک کنِ ماشین رو عوض کردم چون دیگه نمیتونستم جلومو ببینم. تازه فهمیدم که رانندگی زیر بارون با کیفیتِ بالایِ تصویر چه لذتی داره.
پیشنهاد ویژه: برف پاک کن ها رو عوض کنید...
دیشب یکی از شبهایِ به یاد ماندنی بود. یه جشن کوچولویِ خانوادگی برای اینکه بفهمیم نینیمون دخترهِ یا پسر؟ تا لحظه آخر کسی از نتیجه خبر نداشت بجز خالهیِ نینی. تا اینکه در ساعت 10:10 شب بالاخره با ترکوندنِ بادکنکِ مخصوص، همه از خوشحالی ترکیدیم.
شمارشِ معکوس ، بووووم ، روبانهایِ صورتی
میگن آدم به مرور زمان میتونه به رازهایِ اعماقِ وجودش پی ببره، یکی از مهمترین رازهایی که تونستم از خودم کشف کنم پیش بینیِ مهمانیها و تجمعات فامیلی،یک روز قبل از وقوعِ اون رویداد هست. یعنی اینکه بدن من این توانایی رو داره که دقیقا یک روز مونده به اون اتفاق بزرگ با علائم خاصی شروعِ اون رویداد بزرگ رو به من اطلاع میده و اون علائم خاص چیست؟ درسته "جوش" . به این صورت که قبل از شروع یه مهمونی خانوادگی چنان جوشی توی صورتم میزنه که بیا و ببین . هرچه مهمانی مهمتر فاصله جوش تا نوک دماغ کمتر. تا کشفیات بعدی...